خاطره مترجم با موضوع وجدان کاری
به نام خدا
شاید شما هم به موارد عجیبی برخورده باشید که راه ترقی و پیشرفت شما را با مشکل همراه سازد اوضاع زمانی بدتر می شود که این برای دفعه اول است که اتفاق می افتد
اما…
این یک روایت واقعی از اتفاقی است که در اولین تجربه کاری حرفه ای من رخ داد و به شکل خارق العاده ای باعث پیچشی در سبک زندگی من شد.
من زمانی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم که 10 سال داشتم که برابر با کلاس چهارم دبستان است.از آن دوران بنده علاقه زیادی به زبان انگلیسی داشتم و هر روز 2 الی 3 ساعت از روز معمول خود را (که در آخر هفته ها بیشتر هم میشد) صرف خواندن متون انگلیسی با موضوعات مختلف و تماشای فیلم میکردم که کمک شایانی در این راه به من کرد.البته که این کار برایم خوشایند بود اما من ترجیح میدهم که از یک استعداد درآمدزایی کنم تا اینکه این داده ها را در ذهن نگه دارم و انباشته سازم.
در یک روز تابستان به یک آگهی کار ترجمه در روزنامه برخوردم.آن ها به تعدادی مترجم کتاب انگلیسی فرانسوی و آلمانی نیاز داشتند.ضمنا در آگهی به این نکته اشاره شده بود که قرار است رقابتی برگزار شود که تعیین کننده برنده ای است که یک قسمت از کتاب را زودتر و ترجمه شده تحویل دهد.
تصمیم جدی به شروع کار مترجمی
لذا تصمیم گرفتم که شانس خود را بیازمایم و بسیار مطمئن بودم تا دانش خود را به والدین و خصوصا خودم اثبات کنم بنابراین به آدرس مراجعه کردم تا مدیر اجرایی پروژه را ملاقات کنم.همه چیز خوب به نظر می رسید و او هم به خاطر تجربه کاری کم و درخواست مالی پایین تر من قول کمک به من داد.اما یک چیز نظر من را تغییر داد تا حتی در رقابت هم شرکت نکنم!
در گیر شدن وجدان کاری
من قبلا درباره محتوای این داستان و اتفاقات غریب و بیگانه آن که شدیدا در تضاد فرهنگی و دینی شدید با مفاهیم ما میباشد ، مطالعه کرده بودم.به نظر من ترجمه این متون بیگانه و راه دادن آن ها به فرهنگ خویش کاری بسیار پست می باشد که چیزی کمتر خیانت به خواننده نیست و انتشار این آثار بی مسئولیتی و خیانت شما رو به شعور نسل بعدی نمایان میسازد.
شاید من هرگز بار دیگر در برابر این گونه فرصت ها قرار نگیرم اما چیزی که از همه مهم تر است این است که اخلاق ، درستی و وجدان فرمان می دهند.
ترجمه این خاطره به انگلیسی با موضوع وجدان کاری
In the name of God
Possibly you’ve experienced some odd cases which hinder your advance and development. It turns out to be worse if it’s the first time BUT…
Now you’re going to read a narration of an event happened in my first professional job experience which surprisingly prompted a twist in my lifestyle.
I started learning English when I was 10, at the fourth grade of elementary school. From there I’ve been into English and I used to spend 2 or 3 hours of my usual day (also more at weekends) on reading English texts with different topics and watching movies which helped me a great deal. Of course I was enjoying .However, I prefer to make money of a skill rather to just being enclosed in mind and accumulated.
Once a summer day I came across a job advertisement in newspaper concerning translating .They required a number of men and feminine English, French and German book translators. By the way, It was also mentioned that it is going to be a contest determining the winner who delivers a specific excerpt of the original book translated and sooner.
So I decided to chance my luck and I was definitely sure to prove my knowledge to my parents and especially to myself. So I went to the address in order to meet the project executive administrator.
Everything seemed OK. He promised to help me due to my less experience and lower salary request, as well. Nonetheless one thing changed my opinion not to even participate in contest!
I had already studied the content of the story and its weird goings-on which were absolutely in fierce conflict with our cultural and religious theories. IN my view, translating these foreign contents and let them enter our culture is committing such a mean crime that is not less than treason to the readers and publishing such works exposes your disloyalty and irresponsibility to next generations common sense.
I might not face these opportunities in future once more but in the final analysis ETHIC, MORALITY AND SUPEREGO command.
وحید ظهیری