ورزش و سیاست
رابطه بین ورزش و سیاست یکی از بادوام ترین و ادامه دارترین مثالهای تلاش جامعه برای ورزش است. یونانیان قدیم از ورزش برای بهبود وضعیت جسمانی شهروندان خود برای جنگها و برتری بر دیگر شهرها استفاده میکردند. در طول دوره اول حکومت رومی ها، ورزش برای بهبود وضعیت جسمانی نظامی استفاده میشد در سالهای بعد رئوس قدرت از ورزش و وقایع ورزشی برای سرگرمی و در نتیجه کنترل افراد استفاده میکردند.
با اینکه اهمیت ورزش از زمانی به زمان دیگر تغییر یافته است هنوز هم این مسئله واضح است که توجهات سیاسی در تصمیم گیری ها موثرند.
سیاست: سیاست مکانیسمیست که در آن روابط بین گروه های افراد و جوامع برای کنترل قدرت تنظیم میشود. معمولا، ورزش برای وحدت و ایجاد آرامش که مفهومی ایده آل در ملت است به کار گرفته میشود. در واقعیت، در دوره ای که افت و خیز زیادی در رژیم حاکم وجود داشته باشد ورزش به عنوان ابزاری تبلیغاتی استفاده شده و به طور ادامه دار بر ویژگی سیاسی می افزاید.
مطالعات تاریخی، فلسفی، جامعه شناسی و ژورنالیستی انجام شده به این نتیجه رسیده اند که ورزش نهادی سیاسیست. تمرکز اصلی آن ویژگیهای زیر است:
- ایدئولوژیهای سیاسی در محیط های ورزشی رقابت میکنند.
- از ورزشکاران به عنوان سمبلهای قدرت ملت استفاده میشود.
- ورزش راهی موثر و آشکار برای سرکوب مخالفین است.
- از ورزش برای بهبود یا سرکوب مسائل مربوط به ارزشها و نزاعهای اجتماعی استفاده میشود.
- بهبود ملی گرایی
- سیاسی سازی تصمیم گیری
چرا سیاست در ورزش به کار گرفته میشود؟
- تصویر آشکار
- یکسان سازی اجتماعی
- همزادپنداری با تیم ها/بازیکنان
- توجیهات ایدئولوژیک
- آشکاری بالا برای جامعه (مراسم بازکردن/بستن)
- افزایش سیاسی سازی پروسه تصمیم گیری در همه سطوح
جنبه ورزش و سیاست
در آزمون روابط بین ورزش و سیاست بیشتر تحلیل ها مربوط به عملکرد یا جنبه ستیزانه آن است.
دیدگاه عملکردگرایانه: ورزش برای ارتقا ارزشهای رایج ضروری برای یکسان سازی و رشد جامعه به کار گرفته میشود. بحث شده است که همه گروه ها برای حفظ نظم اجتماعی و اینکه ورزشها بتوانند این پروسه را آسانتر کنند تلاش می کنند.
دیدگاه نزاع گرایانه: نزاع بر اساس این فرض است که گروه های خاصی چه داخل و چه بین کشورها وابسته به داشتن قدرت بر منابع اقتصادی و سیاسی هستند. نزاع در بین گروه ها برای کنترل این منابع و قدرت گرفتن در پروسه تصمیم گیری اتفاق می افتد. بنابراین ورزشها به عنوان جایگزینهایی برای جنگ و نشان دادن قدرت در بین گروه های مخالف فرض میشوند.
سیاست عمومی و ورزش
همانطور که ورزشها نهادهای دولتی، ملی، منطقه ای، و محلی مشهوری میشوند سیاسیت و قانون گذاری عمومی نیز بر آنها نظارت میکنند. این اتفاق به این خاطر می افتد که سیاسیون از وقایع ورزشی و موفقیتهای مربوط به ورزش برای اهداف تبلیغاتی استفاده میکنند و وقایع و فستیوالهای ورزشی برای اهداف سیاسی و اقتصادی در نظر گرفته میشوند. برخی از سیاستگذاری های مربوط به این موضوعات شامل تاثیر ارزشها، اعتقادات و رفتار شهروندان توسط ارتقا سهیم شدن جامعه (به عنوان مثال مارتون پیون، ورزش برای همه، دویدن های مربوط به آمادگی جسمانی و غیره) میشود.
ساخت و انجام امکانات ورزشی
کنترل بر نهادهای تصمیم گیرنده
ساخت و بهبود تصویر جامعه یا ملت توسط راه اندازی رقابتها
استفاده از ورزش برای قوی کردن سیاسیتهای اجتماعی
پاداشها/مراسم برای محترم شمردن بازیکنان
تعامل بین ورزش و سیاست
بازیهای المپیک پایانه ای مدام برای نشان دادن تفاوتهای سیاسی شده اند. تعامل بین ورزش و سیاست هیچ کجا مانند بازیهای المپیک تابستانی خود را نمی نمایاند.
واقعیت رابطه بین ورزش و سیاست به خوبی در نکته های پیتر یوبروت رئیس کمیته سازمان دهنده المپیک لس آنجلس 1984 نشان داده شده است “ما اکنون باید با واقعیت اینکه المپیک نه تنها واقعه ای ورزشی بلکه سیاسیست روبرو شویم.”
این دیدگاه ها به دیدگاه مک الون ذکر شده در بیوگرافی الهام بخش پیر دو کوبرتین نزدیک است که نوشت حس میکند که چگونه یک نفر میتواند ایده فوق العاده ای در مورد این داشته باشد که چگونه گروه افرادی که در رقابتها هر چهارسال شرکت میکنند در واقع درکی بین المللی از امنیت جهانی دارند. او با این فرض شروع میکند که بازیهای المپیکی که رقابت بین ملل هستند در واقع با سیاستهای جهانی گره خورده اند.
نزاع های بین المللی بین دول یا ایدئولوژیهای سیاسی به سمت میادین ورزشی سوق داده میشوند مانند:
1952 آمریکا شدیدا با ورود تیم USSR در المپیک تابستانی مخالفت کرد.
1956 به دنبال تهاجم سوئز و انقلاب مجارستان، ملل عرب المپیک را تحریم کردند.
1964 شورشهای خیابانی در توکیو قبل از بازیها نشان دهنده مخالفت دانش آموزان در ژاپن بود. دکتر ریوتاریو آسما نوشت که المپیک 1964 ژاپن وابسته به پرستیژ آن بود و سیاست ما به جهان نشان داد که ژاپن دیگر ملتی سرکوب شده نیست.
1972 تروریستهای عرب ورزشکاران اسرائیلی را در دهکده المپیک مونیخ به قتل رساندند.
1976 آمریکا المپیک موسکو را برای مخالفت با تهاجم شوروی به افغانستان تحریم کرد.
1984 USSR به تحریم ملت سوسیالیست المپیک لس آنجلس منجر شد اما چین مشارکت کرد.
1988 تنش المپیک سئول بین کره شمالی و کره جنوبی اتفاق افتاد.
هیچ کس نمیتواند طبیعت سیاسی المپیک را زیر سوال ببرد. اعلامیه رسمی اولیه همانطور که توسط آوری براندژ رئیس سابق کمیته المپیک بین المللی ایراد شد، جنبش المپیک تابشی از خورشید از بین ابرهای نژادپرستی، تعصب مذهبی و حیله بازیهای سیاسی است که در برابر چند واقعه المپیک رنگ می بازند.
با این حال رابطه بین ورزش و سیاست و روشهای خوش بینانه و مضر آن را در واقع میتوان در ابعاد مختلفی مشاهده کرده: رقابتها، ایدئولوژیهای ستیزه جویانه، تامین و استفاده از ورزش برای قوت بخشیدن به سیاسیون، کنترل مالی، شورشهای ریشه ای، دخالتهای دولت و غیره. این رابطه هم ضروری و هم شکسته پر از پیمانهای نامطمئن و پر از جوانب مثبت و منفی است. مهمتر از همه این است که این رابطه ناگزیر اتفاق می افتد زیرا سیاسیون بخشی از زندگی و همچنین ورزش هستند.
در واقع همه تمایل به جدایی سیاسیت از ورزش دارند تا از فجایع جلوگیری شود. آیا میتوانیم نکات زیر را رعایت کنیم؟
- جدا از ملی گرایی
- از بین بردن مراسم افتتاحیه و اختتامیه
- ممنوع کردن شمارش مدلها
- تغییر مکان بازیهای المپیک
- مرور دوباره ورود تیم ها
اگر نمیتوانید، پس ورزش به تبلیغات به عنوان راهی ناگزیر برای زندگی کمک خواهد کرد. المپیک و همه تورنومنتها بخشی از فرآیند ملی گرایی هستند. چگونه می توانند چیزی جز این باشند؟