روابط اجتماعی صرفا به عنوان روابط بین اشیاها ظاهر نمی شوند:
در عوض , این ظاهر , شکست واقعی بین انجام دادن و انجام شده , گسستگی واقعی از سوسیالیسم انجام یافتن را منعکس می کند.
روابط بین کارفرماها واقعا از طریق روابط بین اشیاها ( بین انجام شده ها که منشا خودشان را در سوسیالیزم انجام دادن ( فعالیت ) انکار می کنند ) شکسته می شود.
این شی ها ( چیزها ) قالب های بت واره ای از روابط بین تولید کنندگان می باشند , به عنوان مثال آنها کاراکتر خودشان را به عنوان روابط اجتماعی انکار می کنند.
کالاها , بها , پول ((به جای افشای ویژگی اجتماعی از کار خصوصی و روابط اجتماعی بین تولید کنندگان منحصر به فرد , آنها را پنهان می کنند .
شکستن روابط اجتماعی
شکستن روابط اجتماعی توسط اندیشه بورژوازی تحکیم شده است , بطوریکه این قالب های بت واره ای را مانند پایه آن به جای نقد جویی آنها می پندارند:مقوله های اقتصاد بورژوایی شامل چنین قالب هایی است.
آنها قالب هایی از اندیشه هستند که با اعتبار اجتماعی , شرایط و روابط مسلم , شیوه تعیین شد تاریخی تولید یعنی , تولید کالاها نشان داده می شود.
.پس هیچ تمایز واضحی در اینجا بین اندیشه و واقعیت , تئوری و عمل وجود ندارد.
نظریه یک عنصر از عمل , مشارکت فعال در تولید و تولید دوباره از جداسازی انجام یافتن و انجام شده , می باشد.نقطه شروع برای تفکر ما , جهان بت واره می باشد که مواجه با ما است.
ما در یک جهان که در آن جامعه فعالیت شکسته شده است , متولد شده ایم.
جدایی فعالیت از انجام یافته به تمام روابط ما , به جهان و به کسانی که اطراف ما هستند نفوذ می یابد.
چشم انداز ما از جهان قبل از اینکه عکس العمل انتقادی از ما آغاز شود , شکل گرفته است.
قدرت زیاد جدایی
قدرت زیاد جدایی انجام دادن ( فعالیت ) و انجام یافته که در تولید کالاها برای بازار ذاتی است , خود را در اینجا غیر متخصص نشان می دهد.
مارکس بت وارگی را در زمینه تولید و مبادلات کالاها معرفی می کند.اگرچه این مرحله و فاز قبل از سرمایه داری برای تعمیم تولید کالا که وجود نیروی کار را به عنوان کالا پیش فرض داشته , نمی باشد ,
این وجود جامعه سرمایه داری است.بت وارگی کالا در نتیجه , نفوذ قدرت زیاد سرمایه داری به هسته وجود ما , به تمام عادات فکری ما و تمام روابط ما با دیگر مردم می باشد.
در مواجه با جهان بتواره , تمام چیزهایی که ما می توانیم انجام دهیم , انتقاد می شوند.بها , برای مثال , ….. نمی تواند با برچسب ( نشانه ) ای که توصیف می کند چه هست , حرکت کند.این کالا است که ترجیحا , هر محصول را به هیروگلیف اجتماعی تبدیل می کند.
بعد , ما تلاش به کشف هیروگلیف می کنیم تا راز محصولات اجتماعی خود را حفظ کنیم , تا یک شی از ابزار ( کاربرد ) را به عنوان بها نشانه گذاری کنیم ,
به عنوان یک محصول اجتماعی مانند زبان که بازتاب انسان ها بر روی شکل های زندگی اجتماعی است و در نتیجه آنالیز علمی آن ساختارها , جریان مستقیمی در مقابل توسعه تاریخی واقعی آنها می گیرد.
تفکر بورژوازی
تفکر بورژوازی , در بهترین حالت , موفق به کشف برخی از هیروگلیف های اجتماعی شده است: در واقع اقتصاد سیاسی تجزیه شده است , اگرچه به طور ناقص و ارزش و بزرگی آن و اینکه چه چیزی در زیر این ساختار وجود دارد را کشف کرده است.
اگرچه محدودیتی برای انتقاد بورژوازی وجود دارد.جدایی سوژه و شی و انجام دادن و انجام شده , به ناچار شامل هیپوتیزش فعلی و تثبیت آن می باشد.
تا زمانی که جدایی سوژه از شی انجام نشده , تا زمانی که فرم سرمایه داری ساختار اجتماعی به عنوان گذرا دیده نشود , انتقاد نسبت به حادثه نقد شده تاریخی , نابینا است.
گسیختگی اجتماعی
گسیختگی اجتماعی فعالیت به صورت طبیعی و ابدی فرض شده است.در بیان دیگر اندیشه بورژوازی ( بت واره ) نسبت به مساله قالب کور است.
مساله قالب ( بها , پول یا سرمایه به عنوان قالب های روابط اجتماعی ) تنها اگر یکی نسبت به روابط اجتماعی بورژوازی زنده باشد , مطرح می شود , این به حقیقتی که آن سرمایه داری شکل خاص تاریخی از روابط سازماندهی بین مردم است , اشاره دارد:
اگر ما این مد از تولید را به عنوان یک ابد ثابت شده توسط طبیعت برای هر سطح از جامعه تلقی کنیم ,
ما لزوما از این که وجه امتیاز ویژه ای از شکل بها و در نتیجه مشکل کالایی و توسعه بیشتر آن و شکل پول و شکل سرمایه ….. است , چشم پوشی می کنیم.
در نتیجه نقد بورژوازی به پیدایش پدیده انتقاد یافته نگاه نمی کند , اینکه چرا روابط اجتماعی در این قالب ها وجود دارد , را سوال نمی کند.
این دسته از قالب مرکز بحث مارکس در سرمایه است.او در مورد (( شکل پول )) و ” شکل کالا ” و ” شکل سرمایه ” و …… صحبت می کند.
این ها به این مفهوم از تشخیص جنس گونه ها ( پول به عنوان شکل یا گونه هایی از چیز دیگر ) درک نمی شود , بلکه به سادگی به عنوان حالتی از هر وجود درک می شوند-پول , کالا و سرمایه حالت های وجودی از روابط اجتماعی هستند , قالب هایی که در آن روابط اجتماعی اخیرا وجود داشته اند.
اینها حالت های یخ زده و یا سخت شده از وجود روابط بین مردم هستند.بعد ” قالب ” اکو از فریاد یا پیامی از امید می باشد.ما در مقابل چیزهایی مثل :بله ای که همراه اکو می اید, چیزهایی که ابدی نیستند اما فقط تاریخی هستند , فریاد می زنیم.
قالب های منجمد از روابط اجتماعی:
این قالب ها به سطحی از جامعه تعلق دارند , که در آن روند تولید مسلط است , اینکه توسط آن کنترل شود , این قالب ها بورژوازی ظاهر می شوند تا به عنوان یک ضرورت آشکار و بدیهی شده توسط طبیعت کار مولد تحمیل شود.
اما برای ما که فریاد می زنیم , آنگاه آشکار یا ابدی نیستند.آن قبلا باید اینکه کدام بخش مرکزی , بخش بت واره را در تئوری انقلابی بازی می کند را روشن کند.
آن نقد تئوری بورژوازی و توضیح پایداری جامعه بورژوازی است.آن به ضد بشریت از ( مردم ) به همدستی ما در تولید دوباره قدرت , و به دشواری انقلاب ( یا عدم امکان ظاهری ) اشاره می کند.
موضوع بت وارگی به عنوان مرکز نقد سرمایه داری جامعه مارکس می باشد.موضوع ضد بشریت به طور مداوم در بحث مارکس در سرمایه و در جای دیگر نشان داده شده است.
سرمایه داری
در سرمایه داری , وارونگی رابطه بین مردم و اشیاها , بین موضوع و شی وجود دارد.عینیتی از موضوع و سوژگانی از شی وجود دارد:
اشیاها ( پول , سرمایه و ماشین آلات ) به موضوعات جامعه تبدیل شده اند , در حالی که مردم ( کارگران ) اشیا شده اند.
روابط اجتماعی تنها ظاهری نیستند بلکه روابط واقعی بین اشیا ( بین پول و حالت و بین پول من و تو ) هستند در حالی که بشر از سوسیالیزم خودشان که به ” شخص ” تبدیل شده و از مکمل لازم مبادلات کالا , محروم شده اند.
برای اینکه این بیگانگی متقابل شود , آن تنها برای افراد با درک ضمنی , برای درک یکدیگر به عنوان مالکان خصوصی و به صورت ضمنی به عنوان افراد مستقل , لازم است .
در بحث مفصل و طولانی از شرایط در کارخانه و روند استثمار, تاکید روی وارونگی موضوع و شی است:
هر نوع از تولید سرمایه داری و تا آنجایی که این تنها یک پروسه کار نیست و اما پروسه ای از تولید ارزش اضافه است ,
این را به صورت مشترک دارا می باشند که , این کار نیست که ابزار کار را استفاده می کند , بلکه این ابزار کار هستند که , کارگران را به کار می گیرند.اما این تنها در سیستم کارخانه است که این وارونگی برای اولین بار با واقعیت فنی و قابل لمس را بدست می اورد.
رنج فیزیکی
این تنها برای رنج فیزیکی که آن را به ارمغان می آورد نیست , اما در سردسته آنها , برای وارونگی اشیاها , مردم است که باعث شد مارکس سرمایه داری را محکوم کند:
در بیان دیگر برای بت واره سازی روابط اجتماعی نقد تئوری بورژوازی ( که این وارونگی که برپایه شاخه های آن , پول , سرمایه , شخص , سود , حقوق , اجاره می باشد , به گارانتی گرفته است ) در قالب های بت واره روابط اجتماعی , به طور جداناپذیر با محکومیت وارونگی موضوع و شی در جامعه بورژوازی لینک شده است.
این شاخه ها از سطح جامعه گرفته شده است , حوزه گردش , که در آن ذهنیت موضوع به عنوان تولید کننده به صورت کامل خارج از دید است و تمام آنهایی که می توانند دیده شوند تعامل اشیاها و افرادی که حاصل این چیزها هستند , می باشند.
این در اینجا , که ذهنیت اجتماعی از دید پنهان شده است , طلوع ( ظهور ) تئوری لیبرالی می باشد.این حوزه گردش ((بهشت عدن از حقوق ذاتی انسان )) است.تنها آزادی قانون , برابری و مالکیت وجود دارد
اقتصاد سیاسی
سه جلد کامل از سرمایه به نقد اقتصاد سیاسی اختصاص داده شده است، که برای نشان دادن چگونگی رشد مفاهیم اقتصاد سیاسی از ظاهر بتواره روابط اجتماعی می باشد.
اقتصاد سیاسی ( و تئوری بورژوازی در عمومیت ) برای اعطا قالب ها در حالی که روابط اجتماعی وجود دارند ( قالب کالا , قالب ارزش , قالب پول-قالب سرمایه و ….) شکل گرفته شده است.
در بیان دیگر , تئوری بورژوازی نسبت به مساله قالب : کالاها و پول ( و غیره ) حتی به نظر نمی آمد که قالب , یا حالت وجود از روابط اجتماعی باشند , کور می باشد.
تنها تفکر از بورژوازی
اگرچه تفکر بورژوازی , تنها تفکر از بورژوازی , یا از حامیان فعال سرمایه داری نمی باشد.آن بیشتر به قالب های اندیشه ای که توسط روابط گسیخته شده بین فعالیت و انجام شده ( موضوع و شی ) در جامعه سرمایه داری است , رجوع می شود.
مشاهده این که نقد تئوری بورژوازی تنها نقد (( آنها )) نیست یسیار مهم است.این همچنین و شاید مهمتر از همه نقد از ” ما” و از طبیعت بورژوازی از فرضیات خود ما و دسته ها و یا مشخص تر و نقد هم دستی خود ما در تولید دوباره روابط قدرت سرمایه داری باشد.
نقد تفکر بورژوازی , نقدی از جداسازی موضوع و شی در فکر خود ما است , بت وارگی چیزی که در فعالیت اقتصاد دان های سیاسی و دیگر نظریه پردازان بورژوازی که به طور اساسی مفاهیم ” درک مشترک رایج ” روزمره در جامعه سرمایه داری است , بسیار شفاف شده است.
تداوم سرمایه داری
فرض تداوم سرمایه داری در تفکر روزانه و فعالیت مردم در این جامعه ساخته شده است.ظاهر و وجود واقعی روابط اجتماعی مانند روابط گسیخته شده بین اشیاها , هر دو تضاد اساسی آن روابط و امکان تغییر جهان را پنهان می کند.
موضوع بت وارگی ( بیشتر از هر تئوری ” ایدئولوژی ” یا ” هژمونی ” ) در نتیجه , اساسی را برای جواب به سوالهای قدیمی و ” چرا مردم بدبختی , خشونت و بهره کشی سرمایه داری را قبول می کنند؟”
مهیا می کند , با اشاره به روشی که در آن مردم نه تنها بدبختی سرمایه داری را قبول دارند بلکه همچنین به صورت جدی در تولید دوباره آن شرکت می کنند ,
مفهوم بت وارگی همچنین , سختی یا عدم امکان ظهور انقلاب بر خلاف سرمایه داری تاکید می کند.بت وارگی , مساله نظری مرکزی می باشد که با هر تئوری انقلاب مواجه است.
تفکر انقلابی و عمل ضرورتا ضد بتواره است , هر اندیشه یا عمل که در رهایی بشریت از ضد بشریت سرمایه داری , هدفمند می شود , لزوما در برابر بت وارگی است.
تغییر انقلابی
معضل غم انگیز از تغییر انقلابی , واقعیتی که ضرورت ان و عدم امکان آشکار سازی آن دو سمت از همان روند هستند , به درجه ای که بت وارگی روابط اجتماعی و نفوذ پذیر و فراگیر شده است , تشدید یافته است.
جدایی انجام دادن از انجام یافته , موضوع از شی , از بحث مارکس در سرمایه روشن می شود که به سمت دور شدن فوری انسان از شی محصول خود توسط دوره بهره برداری حرکت کند این فقط آن نیست که سرمایه داری شی را از کارگر دور می سازد که او تولید کرده است حقیقت این است که شخصیت ( جامعه ) انجام دادن ( شکسته و ترک خورده را بهم چسبانده ) ما بین بازار ( خرید و فروش کالا ) واسطه شده است.
بدان معنی که گسستگی انجام دادن و انجام یافته به هیچ وجه محدود به روند فوری از استثمار نیست , بلکه به کل جامعه عمومیت یافته است اگرچه تمرکز مارکس در سرمایه بر روی نقد اقتصاد سیاسی است , اما هیچ دلیلی برای اینکه بت وارگی تنها به عنوان حوزه ای که توسط اقتصاد سیاسی بخش بندی شده , تلقی شود نیست.
مفهوم بحث مارکس بیشتر از آن که بت وارگی به کل جامعه نفوذ کند , این است که کل سرمایه داری یک ((جهان محصور , منحرف )) است و این که سوژه سازی موضوع و موضوع سازی شی , مشخصه هر جنبه از زندگی می باشد.
جدایی
مارکس می گوید که (( جدایی )) (( یک روند تولید واقعی از سرمایه )) است.
سوال از کاراکتر همه جانبه بت وارگی توسط تعدادی از نویسندگان که در سنت مارکسیستی فعالیت می کنند , گرفته شده است.
هر چه بحث و مجادله بیشتر گسترش می یابد , تشدید معضل غم انگیز انقلابی بیشتر می شود.
تغییر انقلابی ضرورتی بیشتر غیر ممکن دیده می شوند.( به نظر می آیند ) از لحاظ شی وارگی ( Lukas ) و عقلانیت ابزاری Horkheimeir تک بعدی ( Marcase ) و هویتی ( Adorn ) و نظم و انضباط ( Foculal ) نویسندگان مختلف , نفوذ قدرت به هر حوزه از وجود ما , دریچه افزایش وجود تحت سرمایه داری تاکید کرده اند.
معضل انقلابی
کار آنها به تشدید معضل انقلابی , کمک می کند بیشتر از تلاش برای گرفتن کمک از نظریه پردازان مختلف , تلاش به توسعه برخی از نقاط ساخته شده در فصل قبل می کنیم.
این شامل برگشت به عقب در طول استدلال می باشد.نقطه شروع , جدایی انجام دادن از انجام یافته است.
این به جدایی خسمانه ای بین کارفرمایان و صاحبان کارهای انجام شده دلالت می کند این تضاد طبقاتی معمولا در آیین سوسیالیستی و مارکسیستی برای اینکه رابط خارجی ( بیرون ) باشد درک شده است.
فرض به این شده است تضاد بین طبقه کارگر و سرمایه تضاد و بیرونی است که دو طرف را دست نخورده در اصولشان حفظ می کند.دو طرف تضاد پس به یک طرف خوب ( طبقه کارگر ) و طرف بد ( طبقه سرمایه ) تبدیل می شوند.
انقلاب جهان
در چنین دیدگاهی , شاید یکی انتظار داشته باشد که مساله انقلاب جهان , یک مساله نسبتا ساده تا حد زیادی یک مساله عملی از ساختار شود.پس چرا هیچ انقلاب کمونیستی , موفق نبوده است؟
پاسخ های داده شده معمولا در شرایط ایدئولوژی , هژمونی یا آگاهی کاذب هستند.طبقه کارگر رشد نمی کند چون با ایدئولوژی بازار آغشته شده است و در جامعه طبقاتی , ایده های طبقه حاکم , هژمونیک طبقه کارگر از آگاهی کاذب رنج می برد.
در هر طبقه , مساله ایدئولوژی , هژمونی یا آگاهی کاذب از مساله جداسازی انجام دادن و انجام شده , جدا شده است.:حوزه ایدئولوژی جدا از اقتصاد دیده شده است.
تاکید بر فقدان آگاهی طبقه کارگری معمولا ( ناچارا ) با یک فرض که طبقه کارگری (( آنها )) هستند , همراه شده است (( آنها )) ایده های اشتباهی دارند و در نتیجه نقش ما ( ما , کسانی که ایده صحیح دادیم ) روشن سازی آنها , شفاف سازی آنها و درک صحیح دادن به آنها می باشد.مشکلات سیاسی که در چنین نظریاتی ذاتی هستند باید واضح شوند.
مشکل دوم
مشکل دوم با چنین نظریه ای , این است که آن ناتوان در حساب پیچیدگی جهان است.
خطوط بسیار پیچیده کشیده شده اند , پیچیدگی ارتباطات اجتماعی و اتصال کوتاه است , در نتیجه مارکسیسم , قدرت اعتقاد خود را از دست می دهد.
این به صورت ویژه در مباحث تغییرات قالبها از درگیری اجتماعی.برای مثال درگیری در اطراف مسائل جنسیت یا محیط آشکار شده است.
در حالت دوم مفهوم مبارزه غیر طبقه با این دیدگاه که مبارزه طبقاتی از لحاظ اهمیت کاهش یافته است یا که علی رغم همه چیز درگیری های اساسی بین سرمایه و کار همچنان قالب بسیار مهم از درگیری باقی می مانند همراه شده است.
درک درگیری بین کار و سرمایه به عنوان یک درگیری خارجی که هر دو طرف را ضرورتا به دلیل مفهوم خصومت مانند یک چیز فوری دست نخورده رها می کند.که هر دو طرف بلافاصله حاضر می شوند.
بعد از آن مشکلات ظاهری شونده طبقه کارگر در خصومت علیه جنگ ویتنام و علیه سلاح های هسته ای کجا بود و طبقه کارگر در حمایت از قیام زاپاتیا کجا بود.
چگونه ما می توانیم از انقلاب طبقه کارگری صحبت کنیم زمانی که طبقه کارگری از لحاظ عددی در وفول است و غیره.
طبقه کارگری
البته تمام این سوالات می توانند پاسخ داده شوند.اما تجمع شواهد جداسازی بین (( طبقه کارگری )) به عنوان گروه شناخته شده تجربی و قالبهای قابل توجه از شورش منجر به تضعیف تدریجی از این ایده که سرمایه داری باید در شرایط تضاد طبقاتی اولیه درک شود , می شود.بحث در این جا این است که درک طبقه سرمایه داری اساسی است اما تضاد طبقاتی نمی تواند به عنوان رابطه خارجی و در این روش فوری درک شود.
جدایی انجام دادن و انجام یافته , همانطور که ما قبلا بخش قبلی و در اولین بخش از این دیدیم , تنها تضاد ساده بین کارفرمایان و صاحبان آن که انجام شده نیست.
قدرت زیاد سرمایه داری , جداسازی انجام دادن و انجام یافته مانند یکی از آن گلوله مدرن وحشتناک است که با سادگی گوشت قربانی را سوراخ نمی کنند
اما با انفجار نزدیک آن او را به مدار قطعه متفاوت تبدیل می کنند.یا با ترس کمتر، قدرت سرمایه داری مانند یک موشک است که به آسمان پرتاب می شود و بسیاری از عودهای رنگی منفجر می شود.
برای تمرکز بر روی عود یا تکه های گلوله بدون دیدن خط سیر موشک یا گلوله , همان است که بسیاری نظریه پست مدرن ( یا در واقع , تئوری بورژوازی در کل ) انجام می دهند.
در بیان دیگر , تمرکز فقط بر روی حرکت اولیه یا موشک , و تلقی کردن عود و قطعات به عنوان اشیا خارجی ( مبارزه غیر طبقه ) یک ناپختگی است که از نظر سیاسی سودمند و از لحاظ تئوری قانع کننده نمی باشد.
مفهوم بت وارگی
مفهوم بت وارگی وابسته با انفجار قدرت در درون ما است , نه به عنوان چیزی که متمایز از جدایی انجام دادن و انجام یافته است (به مانند موضوعی از ایدئولوژی و هژمونی) بلکه به عنوان چیزی که جدایی ناپذیر از جدایی است.
جدایی تنها سرمایه داری را از کارگران جدا نمی کند.بلکه در درون ما منفجر می شود با شکل دادن به هر جنبه از چیزی که ما انجام می دهیم , فکر می کنیم , تبدیل می کنیم هر نفس از زندگی مان را به یک لحظه از مبارزه طبقاتی : مشکل اینکه چرا انقلاب اتفاق نیافتاده است , مشکل آنها نیست , بلکه مشکل ما تکه تکه شده است.
ما زندگی می کنیم و در یک جهان ( محصور شده , تحریف شده , در هم و برهم ) به طوری که روابط بین مردم به صورت وجود فرضی از روابط بین اشیاها است.روابط اجتماعی (( شی گونه )) یا (( مادی گونه )) هستند.
شی گونه
واژه (( شی گونه )) واژه ای است که توسط Lukacs در کتاب تاریخ و آگاهی طبقه که در 1729 چاپ شد به کار برده شده است.
همانطور که واژه (( شی وارگی )) پیشنهاد می دهد لوکاس به رابطه آن برای هر جنبه زندگی اجتماعی اصرار دارد.
جسمیت دادن ( شی وارگی ) تنها با روند کار ضروری مرتبط نشده است چیزی که کارگران را تحت تاثیر قرار می دهد نیست : سرنوشت کارگران سرنوشت کل جامعه می شود.
..تبدیل روابط کالائی به چیزی (( عینیت روح مانند)) ….. مهر خود را بر تمام آگاهی بشر می زند…. و هیچ شکل طبیعی که ر آن روابط انسانی بتواند معین شود نیست و هیچ راهی که در آن انسان بتواند کیفیت فیزیکی و روحی را به بازی بدون وجود خود بیاورد نیست.