ترنسلیت 68

فدریکو گارسیا لورکا

فدریکو گارسیا لورکا

فدریکو گارسیا لورکا (۵ ژوئن ۱۸۹۸ – ۱۹ آگوست ۱۹۳۶) شاعر، نویسنده، نقاش، نوازنده پیانو و آهنگ ساز اسپانیایی است.

فدريكو گارسيا لوركا  بی تردید درخشان ترين شاعر نويسنده تمام اسپانيا است ، با شهرتی جهانی كه از واژه های پربار شعر بي تكرار و مرگ دردناكش سر می زند. فدريكو در تاريخ پنجم ژوئن 1898 در دهكده ای در جلگه غرناطه ، چند كيلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده شد.

 

 

در خانواده ای كه پدر يك خرده مالك مرفه و مادر فردی روشنفکر و فرهيخته بود. لورکا سالهای کودکی خود را در روستاهای غرناطه ، پايتخت باستانی اسپانيا، شهر افسانه های كوليان و آوازهای قديمی گذراند. او در خردسالی به سختی بیمار شد و به دلیل بیماری فلج که تا چهار سالگی با او بود نتوانست آن چنان که باید کودکی کند، به همین خاطر به قصه ها و ترانه های کولی ها گوش می سپارد تا زمزمه آوازها و شعرهای کولیان را پیش از سخن گفتن یاد بگیرد. این گونه می شود که فرهنگ ژرف اسپانیایی کولی ها در شعر لورکا شکل می گیرد.

 

لورکای مادر به فدریکو موسیقی می آموزد و او در نواختن پیانو و گیتار چنان پیشرفت می کند که اطرافیانش برای او آینده درخشانی در موسیقی پیش بینی می کنند ولی درگذشت معلم پیانوی فدریکو در سال 1916 او را گرفتار چنان دردی می کند که موسیقی را برای همیشه کنار می گذارد. خانواده برای تحصیل لورکا  به گرانادا نقل مکان می کنند و او تا زمان رفتن به دانشگاه به خوبی آموزش می بیند ولی تحصیل در دانشگاه را به پایان نمی برد.

لورکا
لورکا

 

در این سالها اشعار لورکا همزمان با تربیت نیروهایی با افکار لیبرالی لورکا بر سر زبان ها می افتد و در همین زمان او به محافل ادبی و هنری مادرید راه می یابد و با مردانی آشنا می شود که اسپانیا با همه وجود در قلب آنها جریان دارد؛ مانوئل دفایا موسیقیدان و آهنگسازی که بیشتر تحت تاثیر آوازهای فولکلور اسپانیایی بود در جان دادن به آوازهای سنتی اسپانیا با فدریکو همراهی می کند.

 

خوآن رامون خیمنس شاعر کلاسیک از فدریکو و اشعار او حمایت می کند. سالوادور دالی نقاش سورئالیست یکی از نزدیک ترین دوستان فدریکو که او بسیاری از شعرهایش را به او تقدیم کرده است. قصیده ای برای دالی، بازگشت و … . تحت تاثیر دوستی با سالوادور دالی لورکا به سورئالیسم

علاقه مند می شود و آثار جاودانه ای خلق می کند. لورکا با انتشار آوازهای ژرف و آوازهای کولی به عنوان بزرگ ترین شاعر مردم مطرح شد. در 1929 به نیویورک رفت و کتاب اشعار او با نام شاعر در نیویورک در 1940 یعنی 6 سال پس از مرگش منتشر شد. این کتاب بیانیه ای است که علیه فقر ، جنایت، تبعیض نژادی و خشونت های نظام سیاسی ، اقتصادی و نظامی آن روزها نگاشته شده است.

 

 

«می خواهم تا باد سخت ژرف ترین شب
نامه ها و گل های طاق نمایی را
که زیر آن می خوابی
بکند از جا،
و کودکی سیاه خبر دهد به سفیدان طلا
طلوع سنبله را»

اشعار لورکا به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است. در ایران ترجمه تخصصی بسیاری از اشعار فدرکو گارسیا لورکا توسط احمد شاملو انجام شده است.

«و بر آسمان ماه می گذرد
ماه، همراه کودکی
دستش در دست
شعر او آواز زندگی بشر است.»

لورکا در شعر زیبایی شهری خیالی را ترسیم می کند که ساکنان آن کولی ها هستند و سواران به این شهر حمله می کنند و همه اهالی را از دم تیغ می گذرانند.

«بر گرده اسبانی سیاه می نشینند
که نعل هاشان نیز سیاه است
لکه های مرکب و موم
بر طول شنل هاشان می درخشد
اگر نمی گریند به خاطر آن است که
به جای مغز، سرب در جمجمه دارند.»

 

لورکا

 

مرثیه ایگناسیو سانچز مخیاس شاهکار جاودان شعر لورکا به شمار می آید که در آن برداشت های لورکا از مرگ و زندگی به خوبی تصویر شده است. ترجمه تخصصی این شاهکار ادبی نیز توسط احمد شاملو انجام شده است. ردیف ساعت پنج عصر که بارها در شعر تکرار شده بسیار کوبنده واقعیت مرگ را به خواننده منتقل می کند.

 

 

 

«آه چه موحش بود پنج عصر
ساعت پنج بود بر تمام ساعت ها
ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه»

مقاله و مصاحبه ای با عنوان گارسیا لورکای شاعر در 21 دسامبر 1934، روزنامه ال دفنسور گرانادا به چاپ

می رسد. لورکا در این مصاحبه، نظریات خود را این گونه می نویسد:

«من همواره در سمت کسانی هستم که هیچ چیز ندارند. کسانی که حتی هیچ نیز از آن ها  دریغ شده است. ما برای قربانی شدن فرا خوانده شده ایم. بگذارید من مبارزه را بپذیرم. »

لورکا از نوجوانی در کنار شعر و نقاشی از نوجوانی به تئاتر نیز پرداخت. لورکا بر این باور بود که مردم باید با تئاتر آشنا شوند. مردم می توانند در تئاتر احساساتی را که زندگی روزمره محو کرده تجربه کنند. آثار لورکا
مجموعه ای بودند که در آن شعر، داستان و نمایشنامه با هم آمیخته می شدند. شعر در نمایشنامه های لورکا نیز جریان دارد. آثار نمایشی لورکا عبارتند از نمایشنامه های عروسکی :

دختری که گل های زیبای ریحان را آب می دهد (1923) و چماق عروسک (1926).

نمایشنامه های کمدی: عشق دون پرلیم و بلیزا در باغ (1928)، همسر عجیب کفاش (1929)، کالبد دون کریستو بال (1935) و نمایشنامه های کوتاه: دختر ملوان و دانشجو، گردش باستر کیتون و خیال کوتاه.

تراژدی های سه گانه (تریلوژی: (عروسی خون (1933)، یرما (1934) و خانه برنارد آلبا (1936).

اولین اثر نمایشی لورکا قطعه کوتاه و شاعرانه ای است که افسون شاپرک «گناه پروانه» که در سالهای 1919 تا 1920 نوشته شده و در سال 1921 به کارگردانی مارتینز سیرا به روی صحنه رفت. لورکا می کوشید تا از عصاره رویدادها به عنوان درون مایه آثارش بهره گیری کند. این روش در آفرینش نمایش نامه عروسی خون به شکلی آشکار جلوه می کند. نوشتن نمایش نامه عروسی خون چهار سال طول کشید و در سال 1933 به روی صحنه رفت. نمایش نامه عروسی خون بیش از یکصد اجرا داشت.

 

لورکا

عروسی خون نخستین نمایش نامه از تراژدی های سه گانه لورکا و سرآغاز فصلی از هنر نمایش نامه نویسی لورکا است. گارسیا لورکا با آگاهی از اوضاع خاص سیاسی و اجتماعی از حقوق دفاع کرد و مظلومیت زندگی زنان آن روز را در برخی از نمایشنامه های خود مثل عروسی خون، یرما، دونا رزیتای پیر دختر و خانه برنارد آلبا نشان داد. دومین تراژدی لورکا با نام «یرما» در سال 1934 نوشته شد و شخصیت اصلی آن یک زن است. یرما فریاد اعتراض زن علیه جامعه مرد سالار و درد میلیون ها زن است که لورکا به خوبی به آن پرداخته است. وقتی تراژدی یرما به صحنه رفت، روزنامه های مخالف، نمایش نامه را به عنوان اثری ضد اخلاق، محکوم کردند. نخستین شب اجرا، گروهی کوشیدند با فریاد و ناسزا گویی به بازیگران و لورکا، از اجرای نمایش جلوگیری کنند. اما خشم تماشاگران، خیلی زود آن ها را خاموش کرد.

در نمایش نامه یرما صحنه های بسیار بدیعی وجود دارد. از جمله وقتی شخصیت نقش اول از دوست خود می پرسد هنگامی که فهمید باردار است چه احساسی به او دست داد، این پاسخ را می شنود: آیا تا به حال یک پرنده زنده را محکم در میان دستانت نگاه داشته ای؟ این مثل همان احساس است ولی بیش تر درون رگهایت. نمایش یرما برای لورکا موفقیتی بسیار به همراه داشت. در 5 سال آخر زندگی اش نمایش نامه خانه برنارد آلبا را نوشت افسوس که این اثر در زمان حیات لورکا به روی صحنه نرفت و برای اولین بار در آرژانتین اجرا شد.

 

این اثر تراژدی دردناک زنان در اجتماعی مرد سالار است. این نمایش نامه تعبیری از کسانی است که امیدها و ارزش های انسانی را در جهان پایمال می کنند. لورکا در نمایش نامه خانه برنارد آلبا به خوبی به شرایط ستمگرانه زنان روستایی پرداخته است. آخرین نمایشنامه لورکا «رویاهای دختر خاله ام اورلیا» بود که شخصیت اصلی آن کودکی خود لورکا است. نمایش نامه عروسکی دختری که گل های زیبای ریحان را آب می دهد و شاهزاده کنجکاوی که در 1923 به صحنه آمد، هنوز ناشناخته مانده اند. تسلط لورکا بر فرهنگ های مختلف از او هنرمندی جهان شمول ساخته است. لورکا در آخرین مصاحبه اش پیش از مرگ می گوید:

« من برادر همه انسان ها هستم، برادر همه مردم جهان.» لورکا چند روز مانده به مرگ در 15 ژوئیه  درباره پابلو نرودا حرف زد. نرودا بعدها به یاد لورکا چنین سرود:

« فدریکو یادت هست
از زیر خاک
خانه را با بهار خواب هایش»

سپیده دم 19 اوت 1936، فدریکو گارسیا لورکا همراه با سه زندانی دیگر در میان سربازان مسلح از کنار چشمه اشک ها گذشتند و در جایی در کنار زیتون زار، ایستادند و چشم در چشم جوخه آتش دوختند. مرگ لورکا به مثابه نمادی از شعر و تئاتری با موضوع احساس های انسانی، عشق، مرگ، عصیان و … هم چنان باقی مانده است همان طور که خود گفت:

«من باز خواهم گشت
چرا که بال هایم
توان بازگشت را به من می دهند
می خواهم که در سپیده دمان بمیرم
آرزو می کنم که به گل ها باز گردم
و از گل ها
به قلبم».

در ایران اثر «دوشیزه رزیتا» با ترجمه تخصصی فانوس بهاروند به چاپ رسیده و مجموعه اشعار فدریکو گارسیا لورکا با ترجمه زهرا رهبانی منتشر شده است. بسیاری از ترجمه های اشعار لورکا را می توانید در سایت خانه شاعران جهان www.poets.ir بخوانید.

خروج از نسخه موبایل